روایت فتح بام ایران از زبان یک پیشکسوت کوهنورد؛

هفدهمین صعود بانوی ۶۱ساله به بلندترین قله ایران

اکرم (نرگس) آقاجانیان از بازنشستگان ورزشکار صندوق بازنشستگی کشوری برای هفدهمین بار و در سن ۶۱ سالگی موفق به صعود و فتح قله دماوند، بلندترین قله ایران، شد.

به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بین الملل صندوق بازنشستگی کشوری، اکرم آقاجانیان با حضور در اداره کل فرهنگی و اجتماعی صندوق بازنشستگی کشوری با اشاره به صعود خود به قله ۵۶۱۰ متری دماوند گفت: این صعود با توجه به مساعد بودن آب و هوای منطقه در روزهای ۲۸ و ۲۹ خردادماه، به همراه تعداد دیگری از کوهنوردان و پیشکسوتان کشورمان انجام شد.

وی برنامه صعود خود را به قله دماوند اینگونه آغاز کرد: شروع برنامه ما ظهر پنجشنبه ۲۷ خرداد بود که ساعت ۱۳ از تهران به سمت پلور حرکت کردیم و با پارک خودروها در حدود ساعت ۱۷ در پلور (پارکینک جنوبی دماوند) با ماشین های کرایه‌ای منطقه به سمت «ناندل» آخرین روستا در دامنه شمالی دماوند حرکت کردیم و شب را در ناندل گذراندیم.

جمعه ۲۸ خرداد، اولین روز صعود

آقاجانیان ادامه داد: ساعت سه و سی دقیقه بامداد ۲۸ خرداد به سمت «سنگ بزرگ» حرکت کردیم و پس از یک ساعت، پای کار رسیدیم و بعد از کمی نرمش و چند عکس یادگاری ساعت ۵ بامداد، نخستین حرکت صعود با کوله ای سنگین آغاز شد. در این مرحله، خیلی آرام و با استراحت های کوتاه حرکت می‌کردیم تا انرژی زیادی از دست ندهیم چراکه روز سختی خواهیم داشت. ساعت ۱۰ و سی دقیقه صبح به ارتفاع ۴۰۰۰ متری در ضلع شمالی دماوند رسیدیم وپس از صرف صبحانه که شامل نان سبک، پنیر، خرما چای و عسل به عنوان بهترین گزینه های صبحانه کوهنوردی و کمی استراحت، حدو ساعت ۱۲ ظهر به سمت جان‌پناه ۵۰۰۰ متری حرکت کردیم.

مسیر دشوار تا جان‌پناه ۵۰۰۰

این بانوی پیشکسوت و کوهنورد سپس اظهارداشت: یک سوم پایانی مسیر ما در روز اول، «چالش سنگ‌ها» بود؛ در واقع کوهنوردان باید از دهلیز سنگی که پرتگاه عمیقی هم داشت، با احتیاط فراوان و با تکیه بر سنگ ها خود را به ارتفاع بالاتر می رساندند. در این مسیر ما با حمایت یکدیگر بالا رفتیم و بالاخره در ساعت ۱۷ عصر به جان‌پناه ۵۰۰۰ در ضلع شمالی دماوند رسیدیم که اینجا محل شب‌مانی ما بود.

او همچنین اضافه کرد: مشکل ما در این جان‌پناه، جای کم و وجود برف های آب شده در کف آن بود که همه فوم ها و موکت های موجود را خیس کرده بود و عملا استراحت و خواب را مشکل می کرد. تیم خسته ما، ناهار را همانجا خوردند و استراحت کردند.

در انتخاب همنوردان دقت کنید

وی با تاکید بر اهمیت انتخاب همراه و تیم مناسب برای صعود و کوهنوردی گفت: در تیم ما آقای علی فرساد پیسکسوت کوهنوردی و معلم اخلاق و ادب بود؛ ایشان در جان‌پناه ۵۰۰۰، به محض اینکه کوله را زمین گذاشت، شروع به جمع آوری زباله ها کرد و سپس فوم‌ها و موکت‌های خیس کف جان‌پناه را به کمک ما بیرون برد تا به کمک باد و آفتاب خشک شوند. پس از خشک کردن زمین جان‌پناه و پهن کردن فوم‌های خشک شده، حالا توانستیم از جان‌پناه تمیز و خشک استفاده کنیم و آن شب را در ارتفاع ۵۰۰۰ متری در رخ شمالی دماوند به صبح برسانیم.

دومین روز صعود و فتح هفدهم

آقاجانیان گفت: ساعت ۴ بامداد، همنوردان را بیدار کردم و پس از صرف صبحانه بسیار سبک شامل کمی نان یا بیسکویت همراه با پنیر، گردو، عسل و چای و جمع آوری وسایل؛ ساعت ۵ بامداد به سمت قله و صعود نهایی حرکت کردیم. باید بدانید که در صعودهای بالای ۴۰۰۰ متر از خوردن غذاهای سنگین و چرب باید خود داری کرد تا اکسیژن کمتری برای هضم غذا صرف شود و بیشتر باید مایعات و شکلات و تنقلاتی مثل خرما، انجیر خشک، انواع مغزها مثل پسته و بادام و گردو یا مویز مصرف کنیم و باید آن ها جایگزین غذا شوند.

وی با بیان اینکه «ما با گام‌های کوتاه و پیوسته حرکت می‌کردیم» اضافه کرد: کسانی که ضلع شمالی دماوند و یال داغ را برای صعود انتخاب می‌کنند، حتما باید حداقل کلاس‌های مقدمانی کارآموزی سنگنوردی و یخ و برف را گذرانده باشند.

این بانوی ورزشکار تصریح کرد: ما با همان آهنگ آهسته و پیوسته به صعود ادامه دادیم. در بخش زیادی از مسیر صعود، چالش ما با سنگ و یخ و برف بود؛ که جهت حمایت، از طناب انفرادی هم استفاده شد. پس از گذر از سنگ ها و یخچال‌های مسیر، ساعت ۱۳ ظهر چشم ما به قله زیبای دماوند روشن شد و شور و شوق سراپای وجودمان را گرفت.

آقاجانیان در وصف قله دماوند و آخرین گام های صعود به بام ایران نیز گفت: من دماوند زیبا و پر برف را بسیار دوست دارم و آنقدر آن را نگاه می‌کنم تا عکس آن در ذهن و چشمانم برای دیدار بعد حک شود؛ و چه خودنمایی می‌کرد و سرافراز بود، آخرین سنگ بزرگی که بر بام ایران ایستاده و نظاره‌گر تمام سرزمین پهناور ایران بود.

وی در پایان گفت: هزاران سپاس آفریدگارم را که در وجودم این توانایی را نهاد تا بتوانم؛ و صد البته که من میتوانم. این روایت هفدهمین صعودم به بام ایران و رسیدن به جایی است که همیشه و هر لحظه به آن فکر می‌کنم.