تبعات افزایش جمعیت سالمندی برای صندوقهای بازنشستگی
طی چند سال اخیر موضوع پیری جمعیت در کشورمان یکی از مسائلی بوده که در سطح کلان، توجه بسیاری را به خود جلب کرده است، موضوعی که بارها از سوی مقام معظم رهبری مورد تأکید قرارگرفته و ایشان در بند هشتم سیاستهای کلی تأمیناجتماعی نیز به صورت خاص به آن پرداختهاند. دولت سیزدهم از ابتدای کار خود تلاش داشته با تغییر سیاستگذاری در این حوزه از حرکت جامعه ایرانی به سوی سالمندی بیشتر جلوگیری کند. این در حالی است که یکی از بخشهایی که تأثیر زیادی از افزایش جمعیت سالمند در کشور میگیرد، صندوقهای بازنشستگی از جمله سازمان تأمیناجتماعی است. افزایش جمعیت سالمند و کاهش جمعیت فعال، تعادل منابع و مصارف سازمانهای بیمهگر را برهم میزند. در این زمینه و برای بررسی بیشتر و موشکافی این موضوع به سراغ «مجید کوششی» جمعیتشناس و عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران رفتیم و با او در مورد این مباحث به گفتوگو پرداختیم. در ادامه ماحصل گفتوگوی «هفته نامه آتیه نو» را میخوانید.
افزایش امید به زندگی چه تأثیری بر روی عملکرد صندوقهای میگذارد؟
کودکی دوران مشخص و ثابتی است و اگر شما بگویید دوران کودکی زیر ۲۰ سال است، میشود صفر تا ۱۹ سال. این موضوع تغییرپذیر نیست. وقتی امید به زندگی افزایش مییابد، تعداد کودکان افزایش مییابند، اما طول دوران کودکی افزایش نمییابد، اما دوران سالمندی موضوع متفاوت است. با افزایش امید به زندگی و شانس زنده ماندن تا سنین بالا هم طول دوران سالمندی بیشتر میشود و هم تعداد سالمندان افزایش بیشتری خواهد داشت، بنابراین شما در یک سیستمی که متوسط سن بازنشستگی پایین است، به دلایل زیاد از جمله اهداف حمایتی صندوقها و یا بازنشستگی پیشازموعد، امید به زندگی که همزمان تعداد و طول سالمندی را افزایش میدهد، این موضوع هم تعداد بالقوه مستمریبگیران و هم طول دوره مستمریبگیری را افزایش خواهد داد. یعنی تعداد بیشتری در سالهای بیشتری زنده میمانند و باید صندوق به آنها پرداختی داشته باشد. از طرف دیگر، این اتفاق برای افراد تبعی بازنشسته میافتد، یعنی افزایش امید به زندگی، شانس زنده ماندن آنها را هم افزایش میدهد و طول عمر آنها را هم بیشتر میکند که این موضوع فشار بسیار زیادی به صندوقهای بازنشستگی از جمله صندوق تأمیناجتماعی وارد میکند. عوامل اجتماعی دیگری هم وجود دارد که طبق قوانین تأمیناجتماعی، پرداختیهای صندوقها را افزایش میدهد. برای مثال، تأخیر در ازدواج و کاهش عمومیت آن و همچنین افزایش احتمال طلاق، میتواند از طریق افزایش تعداد دختران غیرمتأهل و غیرشاغل پرداخت وظیفهبگیری را افزایش دهد.
این افزایش فشار پرداخت مستمریبگیری با توجه به افزایش امید به زندگی چه تبعاتی برای تأمیناجتماعی به دنبال دارد؟
وقتی شما در مورد جمعیتی صحبت میکنید که شانس زنده ماندن آدمها وقتی که به دنیا میآیند ۶۰ سال است، با جمعیتی که شانس زنده ماندنش به ۸۰ سال افزایش پیدا کرده، قضیه متفاوت میشود.
وقتی امید به زندگی افزایش مییابد، دو اتفاق رخ میدهد؛ اول اینکه انگیزه برای پسانداز نیز بیشتر میشود. به بیان دیگر، وقتی شما طول دوران زندگیتان افزایش مییابد، بخصوص در دوره سالمندی، باید برای این دوره اندوخته داشته باشید، بنابراین انگیزهای ایجاد میشود برای پسانداز بیشتر. دوم اینکه وقتی شما سالهای بیشتری عمر میکنید و از طرف دیگر انگیزه بیشتری برای پسانداز دارید و برای این موضوع باید در بازار کار بمانید، نباید زود بازنشسته شوید. بنابراین چنانچه موانع برداشته و سن بازنشستگی بیشتر شود، هم طول دوران کار افزایش می یابد و هم پرداختیهای صندوقها کمتر خواهد شد.
یعنی این مسئله هم پرداختیها را کاهش میدهد و هم اینکه این افراد سالهای بیشتری کار میکنند. ضمن اینکه دریافتیها هم بیشتر میشود، برای اینکه سالهای بیشتری بیمه پرداخت میکنند، بنابراین با کاهش رشد جمعیت در سن کار، اتفاقات مثبت دیگری در اثر تغییرات جمعیتی رخ میدهد. در حال حاضر دیگر این پنجره فرصت جمعیتی به این شکل مطرح نمیشود. اینکه گفته میشود جمعیت در سن کار افزایش پیدا کرده، حالا رشد آن ضعیف میشود یا درصدش کاهش مییابد و مشکل ایجاد میشود، اینطور نیست. ما در حال حاضر صحبت از سود جمعیتی اول، دوم و سوم میکنیم.
این سود جمعیتی شامل چه مواردی میشود؟
حتی اگر مدل اقتصادی ما در تولید و مصرف ثابت باشد؟
بنابراین به تدریج این نیازها که برآورده شود، او شروع میکند به پسانداز و ثروت اندوختن؛ اما منابع ثروتاندوزی این ثروتها کجا میرود؟ به این ثروتها در اصطلاح میگوییم داراییای که یا به صورت سرمایه، مانند حساب بانکی، سهام بورس و یا حتی طلاست و یا به صورت مِلک است؛ مانند مغازه، باغ، زمین کشاورزی، آپارتمان، خانه، زمین. دارایی به هر دو شکل برای کسری سنین کودکی که افراد کار نمیکنند و سالمندی که کمتر کار میکنند، استفاده میشود. کسب درآمد از دارایی نشان میدهد که دارایی در هر دو شکل در تولید مشارکت دارد. بنابراین تغییراتی که اتفاق میافتد، وقتی جمعیت در سن کار دیگر مانند دوره پنجره فرصت جمعیتی رشد نمیکند، جای دیگری پنجره فرصت جدیدی باز میشود که میتواند به تولید و رشد درآمد سرانه کمک کند که آن، افزایش سرمایه و افزایش نسبت سرمایه به کار است که بهرهوری را افزایش میدهد. رشد بهرهوری میتواند در رشد اقتصادی مؤثر باشد.
به این موضوع میگویند سود جمعیتی دوم. بنابراین یک پنجره فرصت دیگر باز شد. چطور باز شد؟ از طریق افزایش جمعیت کسانی که دارای ثروت هستند، دارایی دارند و این دارایی در تولید مشارکت میکند.
اما در مورد سود جمعیتی سوم، همانطور که قبلاً اشاره کردم این پنجره به عنوان پیامد بهبود شرایط زیست و افزایش شانس زنده ماندن در اثر افزایش امید به زندگی، باز میشود. انسان متوسط که به خاطر افزایش امید به زندگی، اکنون انتظار دارد سالهای بیشتری عمر کند، منطقی نیست که مانند قبل در سنین پایین بازار کار را ترک کند؛ بنابراین در بازار کار باقی خواهد ماند و این کمک میکند به تأمین نیروی کار برای تولید بیشتر به عنوان جایگزین تعداد ثابت یا رو به کاهش نیروی کار در اثر کاهش باروری. همانطور که اشاره کردم، ماندن در بازار کار شروع دریافت مستمری این فرد متوسط را به تعویق میاندازد.
این مسئله به سادگی قابل تغییر نیست. میدانید شرایط اقتصادی حکم میکند دولت همچنان نقش و سهمش را در این بخش داشته باشد. اما واقعیت این است یک بخشی از حمایتها از طریق نظامهای حمایتی آمده و باری شده بر دوش صندوقها. یعنی فرض کنید ما نهادهای حمایتی رسمی داریم، مثل کمیته امداد، سازمان بهزیستی و یا سمنهایی که ممکن است به صورت خیریهای کار کنند اما چرا ما نقش حمایتی دولت را به این سازمانها نمیسپاریم؟ ما اینها را میآوریم و بر صندوقهایی مانند تأمیناجتماعی تحمیل میکنیم. برای حل این موضوع باید قانون تأمیناجتماعی و صندوقها را به طور کلی بازبینی کنیم.
در این باره بیشتر توضیح میدهید؟
این روند بازنشسته شدن یک مقدار هم ناعادلانه است. مثلاً شخصی ۳۰ سال کار کرده و حقوق بازنشستگی میگیرد و کسی هم وجود دارد که ۱۰ سال کار کرده و به خاطر ازکارافتادگی حقوق میگیرد. فاصلهای هم بین این دو نفر زیاد نیست. چرا؟ به خاطر اینکه ما آمدیم اهداف حمایتی خود را با صندوقهای بازنشستگی در هم آمیختهایم و به همین خاطر صندوقها به دردسر افتادند و بار بدهیهای دولت هم همینطور افزایش پیدا میکند.
اگر این موضوعات را از هم جدا کنیم، تکلیف دولت با بخش حمایتی و بخش بیمهای روشن میشود. یعنی اگر ما موانع تشویقهای بازنشستگی پیشازموعد، موانع ناشی از تداخل اهداف حمایتی و بیمهای و موانع تداوم کار را لااقل برای بخشهایی برداریم، بهخودیخود افزایش امید به زندگی و شانس زنده ماندن در سالهای سالمندی منجر میشود که افراد زود بازار کار را ترک نکنند. بنابراین اینها وقتی در بازار کار میمانند، حتی اگر سنوات بازنشستگیشان پر شده باشد و به همین خاطر حقبیمه پرداخت نکنند، حداقل حقوق بازنشستگی دریافت نمیکنند. این روند میتواند در از بین بردن بدهیهای صندوقها و ایجاد اندکی توازن در این دریافتیها و پرداختیهای صندوق مفید و مؤثر باشد.
دوم اینکه انسان موجود متفکری است و فکر میکند و میگوید من مثل گذشته عمر نمیکنم. مثلاً قبلاً ممکن بود اگر کسی به ۶۰ سالگی برسد، ۱۲ سال دیگر عمر کند. الان میگوید من احتمالاً ۱۸ تا ۲۲ سال دیگر عمر میکنم؛ یعنی ۷ تا ۱۰ سال بیشتر از گذشته، بنابراین برای این سالها میخواهم چه اقداماتی انجام دهم؟ یک گروه قابل توجهی از افراد سعی میکنند پسانداز خود را بیشتر کنند. این موضوع نرخ پسانداز را بیشتر میکند. این دو، سود جمعیتی سوم را بهوجود میآورند. سود جمعیتی سوم در حال حاضر مورد بحث است و در اقتصاد نسلی و در جمعیتشناسی اقتصادی از آن به عنوان اقتصاد نقرهای یاد میشود.ما قبلاً به جامعهای که جمعیتاش در حال سالمند شدن بود، میگفتیم جامعه خاکستری. به خاطر موهای خاکستری. در قرن بیستویکم چون اکثر جوامع دارند به این سمت میروند، گفته شد قرن خاکستری. این بحث جمعیتی است. در بخش اقتصاد جمعیت، به اقتصاد قرن بیستویکم میگویند اقتصاد نقرهای.
قرار است چه تغییراتی در این اقتصاد نقرهای و قرن خاکستری نسبت به قرن قبلی رخ دهد؟
به خاطر آن دو موضوعی که گفتم؛ یعنی سالهای بیشتر کار به اضافه افزایش نرخ پسانداز. رشد جمعیت سالمندش هم باعث افزایش ثروت و طول عمر میشود که ما به آن میگوییم ثروت چرخه عمر. این امر منجر به این میشود که رونق در یک جای دیگری غیر از کار یدی متمرکز شود و رشد پیدا کند. این در حالی است که تولید خود در یک جای دیگری غیر از کار در حال گسترش است.
آیا با بسته شدن پنجره جمعیتی فعلی دیگر نمیتوان کاری انجام داد؟
یک ربات میآید جلوی شما قرار میگیرد، شما جلوی او میایستید و بدون اینکه پرو کنید، لباس را که میگیرید، به شما تصویری میدهد که انگار آن لباس را پوشیدهاید و شما تصمیم خود را برای خرید میگیرید. قبلاً اینطور بود که دو نفر باید میایستادند جلوی اتاق پرو و مدام به شما لباس میدادند و از شما لباس میگرفتند تا ببینند سایزتان چقدر است، آیا مناسب شما هست یا خیر، رنگش مورد پسند شما است یا خیر، کلی هم وقت شما را میگرفت، اما الان داریم این کارها را به وسیله سیستمهای هوشمند انجام میدهیم.
معنای آن این است که دیگر تولید کالا و خدمات مانند گذشته نیست که فکر کنیم اگر رشد نیروی کار ما کم شود، اقتصاد ورشکسته خواهد شد. انسان فکر میکند و تولید را افزایش میدهد. او با تفکراتش تولید را توسعه میدهد.
این مسئله از کجا نشأت میگیرد؟
آیا کاهش جمعیت و کاهش نرخ باروری به پنجره فرصت جمعیتی مرتبط است؟
من میگویم شما اگر میخواهید بحران جمعیت را حل کنید، بیایید سراغ متخصصان، بیایید سراغ کسانی که این موضوعات را میدانند و مطالعه و تجربه کردهاند. سیاستهای جمعیتی که در کشورهای دیگر بود را مطالعه کردهاند و در این حوزه تجربه و دانش دارند. مهمتر از همه، تخصص دارند. اینها میتوانند ما را در سیاستگذاری حل بحران راهنمایی کنند. وقتی که ما جمعیتشناس را از حوزه مشاوره در تصمیمگیریها و مشاوره در سیاستگذاریها، حذف میکنیم، نتیجهاش این میشود که ما فکر کنیم که مثلاً فقط وام ازدواج افراد را تشویق به ازدواج میکند. نتیجه اینکه مثلاً تشویق کنیم، یک سکه و یا پول هم بدهیم که مردم بچه بیاورید، آیا مردم بچه میآورند؟
به خاطر اینکه این تصمیمات مبتنی بر شناخت درستی از واقعیت و واقعبینانه نیست. این موضوعات منجر میشود به سیاستگذاری بینتیجه. حالا اگر منابع را تلف نکند و به اتلاف منابع منجر نشود، حداقل خسارتی که میزند، این است که زمان پاسخگویی به مشکلات را طولانیتر میکند و ما را میکشاند به جایی که یکدفعه با بحران مواجه شویم. وقتی هم با بحران مواجه شویم، حل کردن آن مانند کشورهای توسعهیافته بسیار سخت میشود.
راهکار شما برای حل این مشکل چیست؟
یعنی نمیتوان یک نسخه واحد برای هر دو پیچید؟
یعنی بستههای حمایتی همیشه یکبُعدی است و چندبُعدی نیست؟
بنابراین کار فرهنگی هم نیاز دارد؟
دوم اینکه اگر شاغل هستید، چقدر امیدوارید که بتوانید زندگیاش را تأمین کند. این حرفها شاید خیلی پیشپاافتاده و طبیعی باشد و در دهان مردم هم هست، اما نگرش و رفتار گروههایی از جوانان را شکل داده و میدهد. اینکه خیلیها هستند که شاغلند و از نظر مالی توانمند اما ازدواج نمیکنند، دلیل نمیشود که بگوییم پس برای ازدواج و یا داشتن فرزند یا فرزند بیشتر نیازی به تأمین شغلی و اقتصادی نیست. متأسفانه این استدلالی است که برخی ارائه میدهند. این است که به نظر من باید از ارائه یک نسخه واحد برای همه خودداری و سیاستگذاریها را با توجه به تنوع اجتماعی- اقتصادی کشور تدوین و اجرا کنیم.
جمعبندی شما از این موضوع که به بخش علمی قضیه هیچ توجهی نمیشود، چیست؟