به وقت بازنشستگی تا دکترای تاریخ

اکرم نجفی متولد ۲۱ دی ماه ۱۳۲۸ بازنشسته آموزش و پرورش در استان مرکزی و شهر اراک که در سال ۱۳۶۲ با مدرک دیپلم بازنشسته شدم. دو دختر دارد که هر دو ازدواج کرده اند. دختر بزرگتر متولد ۱۳۵۲ است و مطب مامایی دارد و دختر کوچک هم متولد ۱۳۵۸ و مسوول بخشی از آزمایشگاه در دانشگاه است.

*زندگی را دوباره شروع کردم
از بازنشستگی ام ۳۴ سال می گذرد. من با ۱۶ سال سابقه بازنشسته شدم و در آن زمان تنها حدود ۳۶ سال سن داشتم. دلیل این بازنشستگی زودهنگام، افسردگی شدید بود که حدود هفت سال من را خانه نشین کرد و با وجود مراجعه به پزشکان فراوان، وضعیت من مثل گوشه گیری، گریه های مداوم و در کل افسردگی، در آن مدت هیچگاه بهبود نیافت و همین امر نگرانی های زیادی برای خانواده ام بوجود آورد. ناامید شده بودم و هیچ وقت به فکر خوب شدن نبودم و همه دکترها هم عقیده داشتند که خانواده باید با من مدارا کند. بالاخره به یکی از دکترهای تهران در خیابان سمیه که دکتر معروفی بود، مراجعه کردم. شرایط بسیار بدی داشتم و زندگی من مختل شده بود. مواجهه با این دکتر، خیلی اثرگذار بود. از همین نقطه بود که حال من رو به بهبودی گذاشت و آرامش را حس کردم. در عرض دو ماه حال من بهتر شد؛ دکتر داروهای من را قطع کرد و از آن زمان تا کنون هم خوشبختانه نیازی به دارو و درمان پیدا نکردم.

*زندگی را دوباره شروع کردم
زندگی که دوباره شروع شد، درگیر زندگی و بزرگ کردن بچه ها و درس و دانشگاه بچه ها شدم. بعداز تحصیل هم نوبت ازدواج و سروسامان یافتن آن ها شد که به لطف خدا همه این دوران ها را پشت سر گذاشتم و حالا نوبت خودم بود که با فرصتی که داشتم فعالیتی را شروع کنم. همین شرایط، من را مجاب کرد که به سمت ادامه تحصیل بروم. در اولین گام و پس از ورود به دانشگاه هم وقتی دیدم که «می توانم»، علاقه و تلاش من برای ادامه راهی که انتخاب کرده بودم، بیشتر و بیشتر شد تا امروز که روی کارت دانشجویی من، عنوان دکترای تخصصی درج شده است.

*از جوان های دانشجو جلوتر بودم
همان زمان به این فکر می کردم که شاید ادامه تحصیل من کار اشتباهی باشد به خصوص اینکه بخواهم در کنار جوان ترها به دانشگاه بروم و درس بخوانم و این موضوع من را نگران می کرد. اما با ورود به دانشگاه و شروع درس ها، متوجه شدم که از دانشجویان جوان جلوتر هم هستم و با صحبت ها و تعریف هایی که اساتید می کردند، به ادامه تحصیل ترغیب شدم. پس از دریافت مدرک کارشناسی از دانشگاه در ۳۰ بهمن ماه ۱۳۹۱ بلافاصله در رشته تاریخ برای کارشناسی ارشد همان رشته امتحان دادم و در دانشگاه پیام نور تهران قبول شدم. تاریخ ایران پس از اسلام رشته ای بود که دوران کارشناسی ارشد را گذراندم و بهمن ۱۳۹۴ موفق به دفاع از پایان نامه ارشد که درباره «نقش امنیت در سقوط احمدشاه و برآمدن رضاشاه» بود، شدم و رتبه عالی با نمره ۱۹ را دریافت کردم.
در فروردین ۱۳۹۵ موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد تاریخ شدم و پس از آن، با توجه به برگزاری امتحان کنکور مقطع دکترا در آذرماه، به سرعت شروع به مطالعه کردم و خودم را برای کنکور آماده کردم. وقتی نتایج اعلام شد، من برای دانشگاه پیام نور، شبانه و آزاد اسلامی رتبه آورده بودم و این جای خوشحالی داشت. در مصاحبه دکترا، به غیر از سوالات شفاهی، نمره پایان نامه و نوشتن مقاله و کتاب هم اثرگذار بود، بنابراین، با توجه به نمره عالی پایان نامه و مقالاتی که داشتم، در این مرحله هم قبول و عملا وارد مقطع دکترا در رشته تاریخ شدم؛ همه این دوران تحصیلی، در طول دوره بازنشستگی گذشته است. در حال حاضر، دو مقاله دارم که یکی برای چاپ، مورد قبول دانشگاه تربیت مدرس قرار گرفته و مقاله دیگر هم به اتمام رسیده که قرار است در یکی از نشریات دانشگاهی به چاپ برسد. موضوع این دو مقاله همانند پایان نامه، درباره ناامنی های اواخر دوران قاجاریه است.

*چرا تاریخ
وقتی کم سن و سال تر بودم دوست داشتم که پزشک شوم، اما مسیر زندگی من به تدریج تفاوت پیدا کرد. یکی از دختران من پیشنهاد کرد که برای تحصیل، رشته حقوق بخوانم، اما واقعیت این بود که برای حقوق نیاز بود که شاید در شرایطی دروغ بگویم و براساس وظیفه از کسی دفاع کنم که حق او نیست. این شرایط و فکرها من را به سمت تاریخ ترغیب کرد. با تاریخ می توانستم حداقل تحقیقاتی انجام دهم یا کتاب هایی بنویسم که پس از مرگ هم به یادگار بمانند و دیگران از آن استفاده کنند. وقتی پایان نامه برای مصاحبه دکترا ارائه کردم مورد استقبال مصاحبه گران و اساتید دانشگاه قرار گرفت؛ پایان نامه ای که حداقل ۹ ماه بر روی آن کار کردم و ۷۰ منبع مختلف را مطالعه کردم. خلاف روالی که اکنون برای نوشتم پایان نامه متاسفانه شکل گرفته، من همیشه دوست دارم که پژوهش و مطالب خودم را خودم انجام دهم.

*کتاب های خوبی گردآوری کردم
من از زمانی که دوباره شروع به درس خواندن کردم، هر ماه مبلغی را برای کتاب خریدن کنار می گذاشتم و با همین روش بیش از ۴۰۰ عنوان کتاب خریداری و مطالعه کردم. هر بار که به کتابخانه می رفتم کتابی انتخاب می کردم و می خریدم، یا آشنایی بود که به صورت قسطی از او کتاب می خریدم یا از کتاب فروش هایی که کنار خیابان بساط می کردند، کتاب می خریدم که اتفاقا کتاب های بسیار نفیسی را از این طریق جمع آوری کردم.

*در این سن، جوان تر شده ام
حالا احساس می کنم که این سن من نیست، خیلی از زنان امروز هم سن و سال من هستند که شکایت دارند از زندگی یا حوصله کاری ندارند. اما وقتی جوان ها را در دانشگاه می بینم که با چه شور و حالی درس می خوانند، خودم هم احساس جوانی می کنم و باید در این سن خودم را به شرایطی برسانم که در جامعه زندگی کنم. در این مسیر هم تلاش فراوانی کردم تا به دکترا برسم و شاید با توجه به تعداد قبولی و پذیرش دکترا در دانشگاه، وقتی قبول شدم مثل این بود که گنج پیدا کردم و برای من بسیار جای خوشحالی داشت.

*وقتم را هدر نمی دهم
آخرین کتابی که در حال خواندن آن هستم، «دیپلماسی در زمان هخامنشی» است که دکتر محمودآبادی مدرس دانشگاه اصفهان تالیف کرده اند. اتفاقا این کتاب را همراهم دارم تا هر زمان که فرصتی پیدا کنم بخش تازه ای از آن را مطالعه کنم. من از جوانی دوست داشتم که زمان را هدر ندهم. الان هم باید تا زنده هستم از وقتم استفاده کنم و صرف کار مثبت و استثنایی کنم. شاید افرادی که بازنشسته شدند و این دوران را سپری می کنند، به خصوص خانم ها، وقتی که دارند را بدون هدف و کار خاصی سپری می کنند، اما من عقیده دارم که اگر زمانی که دارم به مطالعه یا نوشتن یک مقاله علمی سپری کنم، حداقل یک کار مفید انجام داده ام.

منبع: نشریه ثمر، شماره ۳۲۴ صفحه ۳۲ و ۳۳