شرحی بر ماده ۲۴۱ قانون تجارت

با عنایت به اهمیت جایگاه قانون تجارت به عنوان مهم­ترین و مدون­ترین قانون مربوط به امور بازرگانی و تجارت در کشور و نیز تعداد قابل توجه کرسی­های هیئت مدیره مرتبط با شرکت­های ذیل صندوق بازنشستگی کشوری، در این مقاله سعی شده تا به سوالات و ابهامات موجود در ماده ۲۴۱ قانون تجارت پاسخ داده شود:

  1. آبا این تبصره، شرکت­های دولتی را هم شامل می­شود؟
  2. دایره گستردگی شرکت­های مشمول حکم این تبصره چه میزان است؟
  3. آیا این تبصره صرفاً دربرگیرنده اشخاص حقیقی است و یا اشخاص حقوقی را نیز شامل می­شود؟
  4. منظور از تعلق تمام یا بخشی از سرمایه چیست و میزان آن چقدر است؟
  5. سرنوشت و اعتبار تصمیمات مدیرانی که برخلاف مفاد این قانون انتخاب شوند چیست؟
  6. میزان جریمه برای فرد متخلف از چه قرار است؟
  7. اگر شخصی بابت این عضویت متعدد حق حضور دریافت نکند، باز هم از حضور در هیئت مدیره منع می­شود؟

مجلس شورای اسلامی در جلسه مورخ ۲۰/۰۲/۱۳۹۵ ماده (۲۴۱) قانون تجارت را اصلاح کرد و دو تبصره به آن اضافه نمود تا اولاً سقف پاداش هیئت مدیره در شرکت­های سهامی عام و خاص نسبت به قبل محدودتر شود و ثانیاً با هدف کنترل زمینه­های فساد در برخی شرکت­ها، افراد نتوانند در شرکت­های زیرمجموعه دولت و یا نهادها و مؤسسات عمومی غیردولتی به­صورت همزمان عضو هیئت مدیره و یا مدیرعامل انتخاب شوند.

ماده اصلاحیه جدید ۳ بخش اصلی دارد:

  1. محدود شدن میزان پاداش هیئت مدیره شرکت­های سهامی عام و خاص
  2. تابعیت پاداش هیئت مدیره شرکت­های دولتی از ماده (۷۸) قانون مدیریت خدمات کشوری (موضوع تبصره ۱ ماده)
  3. ممنوعیت عضویت همزمان در هیئت مدیره یا مدیرعاملی در بیش از یک شرکت که تمام یا بخشی از سرمایه آن متعلق به دولت و یا نهادها و موسسات عمومی غیردولتی است (موضوع تبصره ۲ ماده)

الحاق تبصره ۲ به این ماده سبب بروز چالش­های فراوانی شده است. لذا در این مقاله به بررسی دقیق­تر آن می­پردازیم:

تبصره ۲ ماده ۲۴۱ قانون تجارت: هیچ فردی نمی­تواند اصالتاً یا به نمایندگی از شخص حقوقی همزمان در بیش از یک شرکت که تمام یا بخشی از سرمایه آن متعلق به دولت یا نهادها یا مؤسسات عمومی غیردولتی است به سمت مدیرعامل یا عضو هیئت­ مدیره انتخاب شود. متخلف علاوه بر استرداد وجوه دریافتی به شرکت، به پرداخت جزای نقدی معادل وجوه مذکور محکوم می­شود.

شرکت­های دولتی

اولین ابهام در خصوص این تبصره این است که مشخص نیست دایره تبصره مذکور آیا شرکت­های دولتی را هم شامل می­شود یا خیر؟ زیرا از منظر برخی حقوقدانان میان شخصیت حقوقی دولت و شرکت دولتی تفاوت وجود دارد. چنانچه بر اساس تبصره ۲، ملاک را «سرمایه» شرکت قرار دهیم، از آنجایی که سرمایه برخی از شرکت­های دولتی متعلق به دولت است لذا حکم مذکور شامل تعدادی از شرکت­های دولتی نیز می­شود.

اما نکته مهمی که وجود دارد این است که برخی از شرکت­های دولتی، حاصل سرمایه­گذاری سایر شرکت­های دولتی هستند؛ در نتیجه حکم مذکور شامل این دسته از شرکت­ها نخواهد بود. (شرکت­هایی که اصطلاحاً به آنان شرکت­های نسل دومی گفته می­شود).

در مورد مؤسسات انتفاعی وابسته به دولت، از آنجا که این مؤسسات، شرکت نیستند لذا حکم تبصره در مورد این مؤسسات جاری نخواهد بود.

میزان گستردگی شرکت­های مشمول

ابهام دیگر در مورد این تبصره آن است که مشخص نیست حکم مذکور چند لایه از شرکت­ها (یا با چه میزان درصد مالکیت شرکت بالادستی در پایین دستی) را در بر میگیرد؟

اگر شرکت­های زیرمجموعه مؤسسات و نهادهای عمومی غیردولتی، شرکت­هایی داشته باشند و در زیرمجموعه آن­ها نیز شرکت­هایی وجود داشته باشد، آیا قرار است حکم مصوب تمام شرکت­های چند لایه زیر مجموعه را در بر گیرد؟

به عبارتی حکم تبصره تنها در مورد مالکیت مستقیم سهام شرکت­ها توسط مؤسسات و نهادهای مزبور است و یا مالکیت غیرمستقیم را نیز شامل می­شود؟

مشکل اصلی که به نظر می­رسد سبب شده این ماده مشکلات فراوانی برای سرمایه­گذاران خصوصی به خصوص فعالان بازار سرمایه فراهم سازد، دایره گسترده شرکت­های مشمول حکم این تبصره است. بخش قابل توجهی از بازار سرمایه کشور که شرکت­ها در آن فعال هستند یا بخشی از سهام شرکت (حتی به صورت خرد و جزئی) در اختیار دولت (سازمان خصوصی سازی) است و بخشی از سهام شرکت­های واگذار شده در فرآیند خصوصی­سازی شرکت­های دولتی و یا سایر شرکت­های بخش خصوصی در اختیار شرکت­های زیرمجموعه مؤسسات و نهادهای عمومی غیردولتی است. بنابراین اگر تفسیر وسیعی از حکم تبصره وجود داشته باشد، عملاً بسیاری از شرکت­ها جزء شرکت­هایی خواهند بود که بخشی از سهام آنها متعلق به دولت و یا نهادهای عمومی غیردولتی است. از آنجایی که قانونگذار اشاره مشخصی به تمام شرکت­های زیرمجموعه نکرده و صرفاً در مورد شرکتی که به طور مستقیم دارای سهامدارانی از جمله دولت، نهاد و موسسات عمومی غیردولتی صحبت نموده است، لذا دایره شمول آن به شرکت اصلی نزدیک­تر است.

اشخاص حقیقی یا اشخاص حقوقی

موضوع بعدی این است که آیا تبصره ۲ تنها در برگیرنده اشخاص حقیقی (اعم از اصیل و یا نماینده شخص حقوقی) است یا اشخاص حقوقی هم از عضویت همزمان در هیئت مدیره چند شرکت منع شده اند؟

۲ دیدگاه در این مورد مطرح است:

دیدگاه اول بیان می­دارد که وضع این مقرره ایجاد رویه معقول در وضعیت پرداخت­ها به مدیران، افزایش بهره­وری، حفظ منافع شرکت و سهامداران و مقابله با رانت بوده است. با توجه به اهداف مذکور در صورتی که ممنوعیت ذکرشده در قانون را مختص اشخاص حقیقی بدانیم،‌کارکرد اصلاح و معقول­سازی پرداخت­ها و جلوگیری از تحصیل غیرموجه منافع حاصل می­شود. اما مقابله با رانت و استفاده از امتیاز دارا بودن پیشینه دولتی را پوشش نمی­دهد لذا می­توان شخصیت­های حقوقی را نیز مشمول این امر دانست.

دیدگاه دوم بیان می­دارد از آنجایی که قانون­گذار در مصوبه اولیه که به شورای نگهبان ارسال شده بود از واژه «شخص» استفاده کرده اما در اصلاحات بعدی مقرره، واژه «فرد» را جایگزین آن نمود و مقنن آگاهانه چنین تغییری در متن تبصره ایجاد کرده است، لذا صرفاً اشخاص حقیقی را مدنظر قرار داده است.

باتوجه به اینکه اگر دیدگاه اول را مدنظر قرار دهیم شرکت­های بسیاری طبق این قانون با مشکل مواجه می­شوند، نظر دوم مقرون به صواب است.

تعلق تمام یا بخشی از سرمایه

سوال اساسی دیگری که در مورد این تبصره وجود دارد این است که منظور از «تعلق تمام یا بخشی از سرمایه به دولت یا نهادها و موسسات عمومی دولتی» چیست؟

باتوجه به اینکه اطلاق ماده بدون تعیین میزان و معیاری برای تعلق سهام به دولت و موسسات عمومی غیر دولتی بوده، به­نظر می­رسد مقدار و حدود مشخصی برای تعلق مدنظر نبوده و هر مقداری از تعلق را شامل می­شود. چنین مقرره­ای مصائب و مشکلات متعددی را به همراه خواهد داشت. به­عنوان مثال اکثر شرکت­های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار (از جمله شرکت­های زیرمجموعه سازمان تأمین اجتماعی، صندوق بازنشستگی کشوری، بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی و…) به نحوی در مالکیت دولت و شرکت­های دولتی و نهادها و موسسات عمومی غیردولتی هستند. لذا تفسیر ماده توسط مجلس شورای اسلامی به عنوان واضع قانون تنها راهی است که با تمسک به آن می­توان رفع ابهام کرد.

وضعیت و وجاهت مدیران مشمول تبصره ۲

با عنایت به اینکه حکم ممنوعیت عضویت در هیئت مدیره شرکت­ها جزء ممنوعیت­های قانونی مدیریت شرکت سهامی بوده؛ بنابراین مدیر به دلایل قانونی همچون تحقق موارد ماده ۱۱۱ لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت، از سمت مدیریت ممنوع بوده، به نظر می­رسد مدیر موصوف باید عزل شود یا خود استعفا کند. در رابطه با عزل مدیران، مقنن به صراحت معین نکرده است که عزل مدیر در صلاحیت کیست، اما چون در ماده ۱۰۸ لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت انتخاب آنها در صلاحیت مجمع عمومی عادی قرار گرفته، به لحاظ منطقی همین مجمع صلاحیت عزل آنها را دارد؛ مضافاً اینکه تبصره ماده ۱۱۱ همین قانون در مقام بیان ممنوعیت­های قانونی عضویت اشخاص در هیئت مدیره شرکت­ها اشعار می­دارد: « مدیرانی که برخلاف مفاد این ماده انتخاب شده یا پس از انتخاب مشمول این ماده شده­اند، دادگاه شهرستان به تقاضای هر ذینفع، حکم عزل آن­ها را صادر خواهد کرد.» در نتیجه با وحدت ملاک از این ماده می­توان استنباط کرد که درخواست صدور حکم عزل مدیران مشمول تبصره ۲ قانون اصلاح ماده ۲۴۱، از مرجع قضایی صالح (دادگاه­های عمومی) امکانپذیر است.

باتوجه به ماده ۱۲۶ لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت که عنوان می­دارد « هیچکس نمی­تواند در عین حال مدیرعامل بیش از یک شرکت باشد اما تصمیمات و اقدامات مدیرعاملی که بر خلاف مفاد این ماده انتخاب شده است، در مقابل صاحبان سهام و اشحاص ثالث معتبر و مسئولیت­های سمت مدیرعامل شامل حال او خواهد شد» می­توان قرابت این مفهموم به ذات کلمه «مدیر» در قانون تجارت را به هیئت مدیره نیز نسبت داد. همچنین همین حکم را می­توان از ماده ۱۳۵ لایحه قانونی اصلاح قسمتی از قانون تجارت نیز دریافت که طبق آن « اعمال مدیران در مقابل اشخاص ثالث نافذ بوده و نمی­توان به عذر عدم اجرای تشریفات مربوط به طرز انتخاب آن­ها، اعمال و اقدامات آن­ها را غیر معتبر دانست.» با این حساب حتی اگر مدیرعامل یا هیئت مدیره­ای بر خلاف ماده ۲۴۱ منصوب شد، اعتبار تصمیمات وی نافذ است.

جریمه تخلف از قانون

در قسمت آخر تبصره ۲، مقنن در مورد نحوه برخورد با عدول از این تبصره، عنوان نموده که متخلف باید علاوه بر استرداد وجود دریافتی به شرکت،‌ به جزای نقدی معادل وجوه دریافتی محکوم می­شود. ابهامی که در این مورد وجود دارد آن است که استرداد مبالغ از سوی متخلف ناظر به کلیه وجوهی است که از شرکت­های مربوطه دریافت کرده و مدیر متخلف باید تمام مبالغ دریافتی از تمام شرکت­هایی را که عضو هیئت مدیره آن­ها بوده مسترد سازد و یا ناظر به وجوهی است که از عضویت متعدد نامبرده نشأت گرفته و مدیر متخلف صرفاً مبالغ دریافتی بابت عضویت جدید را باید مسترد سازد.

فرض اول موسع­ترین تفسیر برای ضمانت اجرای مقرر در تبصره است؛ زیرا مدیر را ملزم می­سازد که نه تنها وجوه دریافتی بابت عضویت جدید، بلکه تمام وجوه دریافتی از تمام شرکت­هایی را که عضو هیئت مدیره آن­ها بوده است، مسترد سازد. اما فرض دوم ضمانت اجرا را صرفاً مختص به عضویت جدید (شرکت دوم به بعد) می­داند.

به نظر می­رسد فرض دوم به صواب نزدیک­تر است زیرا اولاً نخستین تصدی سمت مدیریت به صورت قانونی انجام گرفته و نمی­توان ممنوعیت را به آن تسری داد؛ ثانیاً مراجعه به فرآیند تصویب این قانون حاکی از این است که در اولین مصوبه­ای که توسط مجلس به شورای نگهبان ارسال شد، چنین مقرر شده بود: « چنانچه شخصی عضو هیئت مدیره یک شرکت است، مجدداً به عنوان عضو هیئت مدیره شرکت دیگر انتخاب شود، بابت عضویت جدید مجاز به اخذ هیچ نوع دریافتی اعم از حقوق، مزایا، حق حضور در جلسه و پاداش نیست. متخلف از حکم این تبصره ملزم به استرداد وجوه دریافتی به شرکت و نیز پرداخت جزای نقدی معادل وجوه مذکور است.» بنابراین مشخص است که مقنن ابتدا چنین فرضی را در نظر گرفته بوده ولی متاسفانه در اصلاح بعدی مورد اغماض واقع شده است.

مصون ماندن از طریق عدم دریافت حق حضور

همانطور که اشاره شد هدف قانونگذار از وضع این تبصره، اصلاح پرداخت­ها به اعضای هیئت مدیره، حفظ منافع سهامداران و شرکت،‌ جلوگیری از سواستفاده­هایی از قبیل انحصار، سوابق تعلق به دولت و ایجاد برندهای اقتصادی معتبر در زمان تصدی دولت بوده است. بنابراین پذیرش حضور مدیران بدون دریافت وجه صرفاً هدف دریافت پرداخت­ها را محقق خواهد ساخت و قانونگذار را از نیل به سایر اهداف خود دور می­سازد. لذا می­توان استنباط نمود که مقصود قانونگذار، منع کلی حضور در هیئت مدیره چند شرکت است صرف­نظر از اینکه بابت آن وجهی از شرکت دریافت کند یا خیر.