بخشی از کتاب:

ماجرا را گر کنم توصیف ها

ابلهان باور ندارند ماجرا

تحت فرمان رهنما استاد مان

بس درازا راه مان باید روان

بس چه ناهموار سختی را همان

طی باید کرد راهی بی امان

بود یک غاری طبیعی با شکوه

همچو کاخی در میان پای کوه

پرسشی دارم دهی پاسخ مرا

قبل رفتن از همین گودال ها

یک سری توضیح داد استاد ما

تا شدم قانع از این جایی رها

این مکان بودش زمین از آسمان

شد فرو پایین جوی مردمان

در درون خود بپوشاند آب را

چشمه هایی شد قناتی ای رها

در مکانی چشمه ای مخفی همان

نهر آبی کوچکی بالای آن

آب ها از عمق سطح خاکی درون

از شکاف صخره ای آید برون

از همان پنهان مسیری بازگشت

از درون دنیای ظلمت رو به دشت

من دلا دنبال استادم روان

از جهانی دوزخین بیرون همان

تا دگر باری میان مخلوق هان

بین زیبایی جهان مسحور جان

ای بشر خاکی که داری آرزو

از تعلق جیفه دوری کی نکو

سیر معنایی کنی سیرت نگار

جلوه توحیدی برابر آشکار

رازها پنهان نگردد آشکار

آن زمانی می رسد حق برقرار

با دلی آرام آرام از درون

می روم جایی به دنیایی برون

رخت بندم هان از این دنیای دون

می روم جایی جهانی واژگون