معرفی کتاب

ایراد کار انسانهای عادی این است که مشکلات و موانع را مورد بررسی و واکاوی قرار نمی دهند در نتیجه نه تنها چیزی از آنها نمی آموزند بلکه دچار یأس و ناامیدی نیز می شوند.
هنر انسانهای بزرگ و موفق این است که در برخورد با مشکلات علاوه بر آنکه نقاط ضعف خود را پیدا کرده و آنها را برطرف میکنند هر مانعی را نیز به فرصتی طلایی تبدیل میکنند این کتاب رمز این کار را به شما خواهد آموخت.

مطالعه این کتاب برای چه افرادی توصیه میشود؟

هدف این کتاب این نیست که خوشبینی و ساده لوحی را تقویت کند. در رابطه با صبر و شکیبایی کتابهای زیادی نوشته شده است که اغلب آنها را انسان های بزرگ و متفکر نوشته اند لذا نیازی به تکرار آنها نیست. کتابهای فلسفی نیز به اندازه کافی نوشته شده است.
اما من تلاش کرده ام تا درسها و آموزه های آنها را جمع آوری کرده، خوب بفهمم و سپس در اختیارتان قرار دهم. تمام این آموزه ها طی چند هزار سال تجربه انسانی پالایش شده اند.
در این کتاب نکات حکیمانه و خردمندانۀ آنها گرد آمده تا با کمک آنها بتوانیم به هدف بسیار مهم خودمان یعنی فائق آمدن بر موانع ،فکری، جسمی و عاطفی و آنچه که مانع تلقی میکنیم دست یابیم ما هر روز با این موانع مواجه ایم و جامعه ما کاملاً تحت تأثیر این موانع قرار دارد. اگر این کتاب بتواند کمک کند تا روبه رو شدن با این موانع و حل آنها را کمی آسان تر کند، قدم مهمی برداشته شده است اما هدف من بالاتر از این است. قصد من این است که به شما راهی نشان دهم تا هر مانعی را به یک مزیت تبدیل کنید لذا این کتاب اثری واقع بینانه و شرح داستانهای تاریخی است تا هنر پشتکار مستمر و ابتکار و خلاقیت خستگی ناپذیر را به تصویر بکشد. این کتاب به ما نشان می دهد چگونه شرایط منفی را که با آنها مواجه میشویم به شرایط مثبت تبدیل کنیم ـ یا حداقل مزایایی را از این موانع کسب کرده و سختیها و ناملایمات را به بخت و اقبال تبدیل کنیم هدف این است که چگونه مشکلات را فرصتی برای حرکت و پیشرفت بدانیم. بخشی از مقدمه مترجم

بخشی از کتاب:

موانع پیش روی ما
در داستان قدیمی ،ژاپنی پادشاهی بود که مردم تنبلی داشت. پادشاه که از این وضعیت ناراحت بود درصدد برآمد تا درسی به مردم خود بیاموزد. لذا برنامه ساده ای طراحی کرد به این معنا که تخته سنگ بزرگی را وسط جاده اصلی شهر قرار داد به طوری که دروازه اصلی شهر را کاملاً مسدود میکرد. سپس در نقطه ای پنهان شد تا واکنش مردم را ببیند
پادشاه در کمال ناامیدی میدید که مردم دسته دسته به این مانع نزدیک میشوند و برمیگردند و در بهترین حالت تلاشی نه چندان جدی میکردند و می رفتند. بسیاری از مردم آشکارا شکایت مینمودند. پادشاه و یا بخت و اقبال را لعن و نفرین میکردند و یا ماتم میگرفتند اما هیچ کدام حرکت جدی برای حل معضل نمی کردند.
بعد از چند روز فردی روستایی در مسیر خود به طرف شهر به این محل رسید. او با دیدن تخته سنگ راه خود را عوض نکرد بلکه تمام تلاش خود را برای کنار گذاشتن تخته سنگ به کار برد. سرانجام فکری به نظرش رسید او به جنگلی که در آن نزدیکی قرار داشت رفت تا چیزی پیدا کند و به عنوان اهرم از آن استفاده نماید. سرانجام با چوب بزرگی برگشت و توانست با مهارت تمام سنگ را کنار جاده بگذارد زیر تخته سنگ مقداری سکه طلا و یادداشتی از سوی پادشاه قرار داشت که
نوشته بود:
مانعی که در جاده میبینید خودش راه و جاده خواهد شد.