دانه های برف رقص کنان چون ستارگان درخشان و بلورین از آسمان به سوی زمین سرازیر بود گویی زمین و آسمان دست در دست هم داده؛ و جشنی به پا کرده بودند.
همه جای زمین و خیابان و کوی و برزن یک پارچه سفید پوش و درخشان بود. با آنکه ساعتی از روز گذشته و سرمای طاقت فرسای صبحگاهی کاسته شده بود، هنوز سوز سرما بدن منصور را می آزرد چشمانش زیر عینک آفتابی از شدت انعکاس پرتوهای نورانی آفتاب بر روی برفها، آب افتاد. هنگامی که به خانه برگشت، گرمای آنجا را دلپذیر یافت، گرمایی که پس از راه سپردن در سرمای سوزان بسیار دلچسب و لذت بخش بود. داخل شد؛ و کنار بخاری نشست.
حمیرا که بی صبرانه منتظر همسرش بود چای داغ و تازه دمی به دستش داد؛ و یادآوری کرد به ساعت ده چیزی باقی نمانده.» منصور میبایست به جلسه اولیاء و مربیان مدرسهی ملیحه میرفت. پس از نوشیدن چای شتابان از خانه بیرون زد، کوچه ها پر از برف بود. سطح کوچه ها در اثر آمد و شد و سرسره بازی بچه ها مانند آینه یی صیقلی شده و چنان لغزنده بود که با کوچکترین بی احتیاطی سُر خوردن همانا ….. از خانه تا مدرسه چندان راهی نبود خود را به چهارراه ،رسانید تا از آن سوی خیابان به مدرسه برود….
- نویسنده: محمد حسینی سرجو
- قطع کتاب: رقعی
- داد صفحات: ۷۶ صفحه
- شابک: ۱-۰۹-۲۸۹۸-۹۶۴-۹۷۸
- ناشر: سیروان
- زبان کتاب: فارسی
- نوبت و سال چاپ:اول۱۳۸۶
بخشی از کتاب
بعد از آن کاملا برایش وابسته شده بودم طوری که هر لحظه دلم می خواست باهاش حرف بزنم چطور بگم یه جوری معتادش شده بودم و دوری اون برایم خیلی زجرآور بود یک روز که زنگ نمیزد دلم هزار راه میرفت و نگرانش میشدم روزها همچنان می آمدند میرفتند و من در رویاهای چون سراب خود سیر میکردم منی شاگرد اول هر سال کلاسمان ،بودم حالا دیگر پوریا معدل من توی درس عاشقی ام شده بود و جز او به چیزی فکر نمیکردم
درباره بازنشسته اهل قلم
محمد حسینی سرجو
متولد ۷ اردیبهشت ۱۳۲۰ – سراوان
بازنشسته سازمان بهزیستی کشور
کتابهای منتشر شده
- سفر به دیار بکر
- ازدواج نافرجام
دوست عزیز! کتاب_باز فروشگاه نیست و هدف آن معرفی بازنشستگان اهل قلم و کتابهای ایشان است.صندوق بازنشستگی کشوری در زمینه خرید و فروش کتاب هیچگونه فعالیتی ندارد.
فایل راهنمای ارسال آثار