[ ۴۹] [در مورد اندوه و شادی:
الف – غم :
غم غیر تجریدى و دنیوی: در اثر دلسوزى به حال خود و خودمهم بینى و ترس ایجادشده توسط نفس قرین. در هشت کتاب، سهراب میگوید: … من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است! نکند اندوهى سر رسد از بس کوه .
حالت غم و اندوه بدون علت و خودکار : در هر فردى به دلیل جابجایى مواضع قلب (تعقل قلب) این حالت به وجود میآید که فرد سعى میکند این غم و اندوه را به مسائل توجیهکننده و منطقی ربط دهد مثلاً بد خوابیدن – غذاى سنگین- کسالت، درصورتیکه این ناشى از جابجایى ناچیز مواضع قلب است.
غم تجریدى : در این حالت سالک ” خودمهم بینى” و”دل سوزى به حال خود” و” اختلالات و ترسهای نفس قرین” سه عامل مهم غم دنیوى و غیر تجریدی را به حداقل رسانده است اما غم او را وادار میکند که خون گریه کند، اما این در”عالم ملک و دنیای روزمره ” است.
ب – شادی:
شادى غیر تجریدی و دنیوی: در اثر رسیدن به حالاتى که “خودِ ما” و”خودمهم بینى ما” تقویتشده و لذت میبرد، به وجود میآید یا القاء نفس قرین درضمینه رسیدن به هدفى خاص به ثمرمى رسد.
شادى تجریدى: ربطى به نفع شخصى ندارد یعنى سالک ممکن است بنا به ویژگى شخصیتش از چیزی لذت ببرد و شاد شود اما این شادى و لذت بردن نفع شخصى محسوب نمیشود بلکه ویژگى شخصیت اوست. مثالى که کاملاً این مطلب را جا بیندازد این است : در روانشناسى یکى از نوعهای شخصیتى (تیپهای شخصیتى) حالت وسواسى جبرى است که فردى که این نوع ویژگى شخصیتى را دارد علاقه به کنترل محیط و اطراف و خود دارد و حتى در مواردى این کنترل کردن مایه زجر و خستگی و فرسودگى او میشود و نفعى به حال او ندارد اما به خاطر ویژگى شخصیتى خاص مجبور به ادامه دادن است پس اینکه بخواهد زن و فرزند و اطرافیان و کارمندش را با قدرت کنترل کند حتى نفعى براى او ندارد اما با توجه به ویژگى شخصیتش او مجبور است ادامه دهد و مورد سالکان اینگونه است و به دلیل ویژگى شخصیتشان شاد یا غمگین میشوند ، نه به دلیل نفع شخصى .