در خصوص زندگی بوعلی سینا تقریباً همه مطالبی مشابه گفته اند. زیرا بوعلی سینا از معدود شخصیتهای ایرانی است که زندگی اش کمتر در ابهام است، زیرا هم خود او درباره برخی از سوانح زندگیاش سخن گفته و هم شاگردانش در مورد زندگی او مطالبی نوشته اند و چون دانشمندی توانا و سیاستمداری شناخته شده بود توجه تاریخ نگاران روزگار خود را نیز جلب کرده. در اینجـا تنهـا بـه گزیده ای از زندگی نامه ی او از تاریخ ادبیات ایران تالیف دکتر ذبیح الله صفا که بـه نظر میرسد از بعضی جهات گویاتر و شفاف تر میباشد، بسنده می کنیم:
زندگی نامه ابن سینا
«حجه الحق، شیخ الرئیس، شرف الملک حسین ابن عبدالله ابن سینا فیلسوف و متفکر بزرگ و طبیب عالی قدر از بزرگترین حکما و اطبای اسلام و از دانشمندان بزرگ جهان است. بنابر آنچه خود وی در شرح حالش نگاشته، پدرش عبدالله از اهل بلخ و از عُمال دولت سامانی بوده که در زمان فرمانروایی نوح بن منصور (٣۶۶-٣٨٧هـ. ق) به بخارا منتقل و عامل قریه ی خورمثین از قرای بخارا گردیده است.
عبدالله با زنی با نام «ستاره ازدواج کرد و در ماه صفر (۳۷۰ ه .ق) خداوند فرزندی به آنان عطا فرمود که نامش را «حسین» گذاشتند. حسین همراه خانواده اش به بخارا رفت و در آنجا به فراگرفتن علوم متداول آن روز پرداخت دست تقدیر در همان دوران کودکی «عبدالله ناتلی»، فیلسوف و دانشمند آن روز را در شهر بخارا به منزل عبدالله آورد حسین مستقیماً زیر نظر «عبدالله ناتلی» بـه تحصیل علوم پرداخت به طوری که در سنین نوجوانی و جوانی به نعمت برخورداری از هوش و فراست خدادادی سرآمد دانایان و دانشمندان زمــان خــود گردید. به ویژه در دانش پزشکی در همان زمان امیر سامانی را معالجه نمود و به دربار علم پرور سامانیان راه یافت کتابخانه ی بزرگ سامانی به رویش گشوده شد، ابن سینا در این مورد می گوید: «در آن کتابخانه کتابهایی دیدم که هرگز آنها را ندیده بودم و نامشان را نشنیده بودم و پس از آن هم نیافتم. این کتابها را خواندم و بر فواید آنها دست یافتم و مرتبه ی هر کس را در علم شناختم و چــون بـه هیجده سال تمام رسیدم از همه ی این علوم فارغ شده بودم.»
ابن سینا در دربار سامانی چندی به کار دیوانی پرداخت زمانی که کار سامانیان آشفته شد، به «گرگانج»، پایتخت خوارزم رفت در پیش «علـی بـن مـأمـون بـن محمد و وزیر دانشمند او احمد بن محمد السهلی یا (سهیلی) متـوفـی بـه سال ۴١٨ ه ق در آمد. از جایگاه و احترام خاصی برخوردار شد. در این زمــان کـه کار سلطان محمود غزنوی بالا گرفته بود از علی بن مأمون خواسـت کـه ابن سینا و ابوسهل مسیحی و دیگر دانشمندان دربار خود را به دربار او بفرستد. این دو تن برای این که به دربار غزنوی نروند از منطقه ،گریخته، و به سوی گرگان می رفتند، ابوسهل مسیحی در بین راه در گذشت و ابن سینا تنها و ناشناس وارد «گرگان» گردید. و در سال ۴٠۵ ه ـق بوعلی به شهر ری رفت و به خدمت مجدالدوله ابو طالب رستم بن فخر الدوله دیلمی (۴٢٠-٣٨٧هـ ق) رسید. ضمن معالجه ی «ابوعلی ،مجدالدوله» کتاب المعاد را در «ری» تألیف کرد. در سال ۴٠۶ هـ .ق از ری به قزوین و سپس به همدان وارد شد و مدت ۹ سال در همدان ماند. وزارت شمس الدوله دیلمی پسر فخر الدوله را که از ۳۸۷ تا سال ۴١٢ در همدان و جبال سلطنت میکرد داشت در این دوران کتابهای طبیعیات و شفا را تألیف نمود. و در مدرسه ی بزرگ شهر به تدریس مشغول بود. بعد از شمس الدولـه وزارت اسماء الدوله، پسر او را به عهده گرفت از آنجایی که «تاج الملک» یکی از کارگزاران دربار سماء الدوله ابن سینا را متهم به مکاتبه با مخالفان نمود، شـاه جوان ابوعلی را زندانی نمود در زندان فراغت یافت تا کتابهای القولنج – الهدایه و رساله حی بن یقظان را تألیف نماید.
پس از رهایی از زندان به اصفهان رفت و در سال ۴٢٨ هـق همراه علاءالدوله مجدداً به همدان برگشت. در همین مسافرت بود که بیمار گردید. در همدان مـــدت بیماری اش به طول انجامید عاقبت در همان سال در منزل دوست قدیمش «ابوسعید دخدوک» دارفانی را وداع نمود. گویند «ابوسعید خدوک که از علما و عرفای به نام بود، بدن شیخ را در محوطه ی خانه اش که باغی بزرگ بود به خاک سپرد و وصیت کرد که بعد از مرگش جنازه ی او را نیز در جوار قبر شیخ الرئیس به خاک بسپارند. در حال حاضر هر دو در کنار هم زیر سنگ قبر بوعلی سینا آرمیده اند