در گویش گزی : ویلهلم و همکارش آقای الریش شاپکای ، تلاش هایی درباره دستور زبان گزی، آداب و رسوم مردم گز، باورها و اعتقاد مردم گزبرخوار، ضرب المثل ها وحکایت هایی که میان مردم گزبرخوار رواج دارد، نمونه اشعار زبان گزی و… را انجام دادند و در این امر از راهنمایی و ارائه اطلاعات ، یکی از مردم گز که از خوانین برومند(یحیی خان برومند) بود، استفاده وافری را بردند. بطوری که بیشتر این حکایات و اکثر موارد دیگر از زبان ایشان نقل قول شده است. نکته جالب این که جناب یحیی خان برومند از لفظ کلام و ادبی بسیار زیبا و مودبی برخوردار بوده اند که این نکته در بیان ایشان به خوبی مشهود است. جلد اول شامل :دستور زبان گزی و آداب و رسوم مردم گز، باورها و اعتقاد مردم گزبرخوار، ضرب المثل ها و حکایت هایی که میان مردم گزبرخوار رواج دارد، نمونه اشعار زبان گزی و… می باشد.جلددوم کتاب گویش گزی ، ترجمه جلداول است به زبان آلمانی …..کتاب حاضر به دو زبان گزی و فارسی نوشته و چاپ شده است.
مطالعه این کتاب به چه کسانی توصیه می شود؟
مطالعه این کتاب به همه گروه های سنی وافراد، در هر سطح از مدرک علمی که باشند، توصیه می شود.
- نویسنده: حسن حق شناس جزی
- قطع کتاب: وزیری
- تعداد صفحات: ۲۷۱صفحه
- شابک: ۱-۷۷۳-۱۳۶-۶۰۰-۹۷۸
- ناشر: کنکاش اصفهان
- زبان کتاب: گزی،فارسی
- سال چاپ:اول ۱۴۰۱
- ایمیل: hassanhaghshenas1347@gmail.com
- تماس: ۰۹۱۳۲۱۹۴۲۳۵
بخشی از کتاب
داستان ملاسکاکی(زبان گزی ):
یه ملا هاشم نومی بو گورتونی گُ پیرمرد هشتاساله ای بو گُ از اول جوونیژتا آخرای عمراژ دهه ویس وهشتم دهه آخر ماصفرو اومه بی یه گز روضه خونی بکرو،کی یه آما. واتی ژه گُ: یه سکاکی نومی در زمون پیش بی یه او خیلی شوقاژ به خونت کتب دارته بی یه. ودرساژ خونته بی یه. خیلی کم هوش بی یه. جوری گُ ره کی چه ژونا تا مکتب خونه بلد نبی یه. و مَخاژ کر ته بی یه. وسگی بی هوش بی یه او از برکیه ژون تا مدرسه سنه دزارا رسموناژون بکشئه بیو گُ په رسمون بشو گُ ره را مخ نکرو. اون بیچاره خو اون عشق وافریژ گُ به تحصیل دارته بی یه.ایچی نفئمئه بی یه. وپیشرفتیژ نکرته بی یه. یه رو از خوژ مایوس بووه وسر به بیابون نووه.شووه به یه کو رسووه. از کو بالا شووه. رسووه یه یه غاری. ونووه ته غار یه او چکه چکه چکو دیم یه سنگ بله. واز وسکی این او دائما بچکئه .سنگ بلئژ مثل یه پیاله گود کرته. ور خوژ فکراؤ بکه بژوات:این او سرمشق موئو. براین گُ هیچی نرم تر از او نئو. ایچی جی سقت تر از سنگ نئو. براین گُ خیلی مداومتاژ دارته .او سنگاژ بی سی نئه.پس موجی اگر دونباله درسا بیگیران. وپافشاری بکران پیشرفت کرانه. وبه همین تصمیم وگرتا.مشغول تحصیل ببو. وکاراژ به یای برساگُ آواز علماژ سرتاسر جهاناژ بیگیت. و کم کم تسخیر افتو وجناژ بکه. تااین گُ عاشق دوت شا هند ببو. به جناژ فرمون تای گُ:بشید دوت پادشاه هند را بر مو بارید.جنا شویژونه دوت شاژون براژ آرتی یه. شاهندازاین کار خیلی متوحش بوی یه. یه رو وزراو دانشمنداژ بخونت وبژوات: مای دوسه بار دوت مو مخ بووه.وهرچی ازاژ پرسنا کو شی یه ؟ وووه: مو نزونان گُ.مورا کومین کشورام برنده .تینی زونان گُ مورا برنده رو یه کی یه……
***
زبان فارسی :
یک ملاهاشم گورتونی بود که پیرمرد هشتادساله ای بود که از اول جوانی اش تا آخر عمرش، دهه محرم و بیست و هشتم دهه آخر صفر می آمد گز برای روضه خوانی درخانه ما. می گفت : یک نفر سکاکی نامی در زمان های قدیم خیلی شوق به خواندن کتاب داشت و درس می خواند. خیلی کم هوش بوده، بطوری که راه خانه تا مکتب خانه را بلد نبوده است. و گم می کرده است. ازبس کم هوش و استعداد بوده ، از درب خانه تا مدرسه روی دیوارها ریسمان کشیده بودند که دنبال آن برود و گم نشود. آن بیچاره با این که علاقه زیادی به تحصیل داشته بود، اما از درس هیچ نمی فهمید. یک روز از خودش مایوس شد و سر به بیابان نهاد و رفت. رفت تا به دامنه کوهی رسید. ازکوه بالارفت. به غاری می رسد. می بیند در ته غار، آب چکه چکه روی سنگ بزرگی می چکد. و از بس آب دائم روی سنگ چکیده، سنگ بزرگ را مانند یک پیاله گود کرده است. پیش خود فکر کرد. گفت: این سرمشق من هست. برای اینکه هیچ چیزی نرم تر از آب نیست. و هیچ چیز سخت تر از سنگ نیست. برای این که آب خیلی مداومت داشته است. آب سنگ را ساییده است.من هم اگر دنباله درس را بگیرم. پافشاری و اصرار کنم ، پیشرفت می کنم. و باهمین تصمیم برگشت.و مشغول تحصیل شد. و کار او به جایی کشید که آوازه علمی اش سراسر دنیا را گرفت. کم کم علم تسخیر آفتاب و اجنه را هم یاد گرفت. تا این که عاشق دختر پادشاه هند شد. به اجنه فرمان می داد که: بروید و دختر پادشاه هند را برای من بیاورید. اجنه می رفتند و دختر پادشاه هند را برای او می آوردند.پادشاه هند از این کار خیلی ترسناک شد.یک روز وزرا و دانشمندان را دعوت کرد و گفت : ماهی دوسه بار، دخترم گم می شود.و هرچی از او می پرسم کجا می روی ؟می گوید: من نمی دانم که مرا کدام کشور می برند. این قدر می دانم که مرا می برند خانه یک مردی ، و بیست وچهار ساعت من را نگه می دارد….
درباره بازنشسته اهل قلم
حسن حق شناس جزی
متولد ۱۲ مهر ۱۳۴۷
بازنشسته سازمان آموزش و پرورش
کتابهای منتشر شده
کتاب: آوای عشق که درموردفرهیختگان شهرگزبرخوارمی باشد.این کتاب باهمیاری همکارفرهنگی ام آقای احمدرضا قدیری درسال ۱۳۹۶،در ۱۰۰۰ نسخه به زیورطبع آراسته ودردسترس همگان قرارگرفت.
کتاب:سیمای اهل بیت علیهم السلام درشعرشاعران شهرگزبرخوار .شامل سروده های شاعران شهرگزبرخواردرباره مدح ومنقبت اهل بیت علیهم السلام می باشدودر ۵۰۰نسخه ،سال ۱۳۹۷ به زیور طبع آراسته ودراختیاردوستداران کتاب قرارگرفت.
کتاب: سخن سرایان کهن دیارگز ،شامل سروده های شاعران شهرگز .سال : ۱۳۹۹ ودر۵۰۰ نسخه چاپ ودراختیارعلاقه مندان قرارگرفت .
کتاب: فالق الصباح درموردآیات قرانی که بصورت ضرب المثل بکارمی روندوهم چنین داستانهای قرآنی .درسال ۱۴۰۱ در ۳۰۰ نسخه چاپ ودراختیارعلاقه مندان قرارگرفت.
داستان های عامیانه ازکهن دیارگز: ترجمه کتاب زبان گزی مستشرق آلمانی ،جناب ویلهلم آیلرس می باشد.این کتاب در سال ۱۴۰۱،در ۲۰۰نسخه چاپ ودراختیارعلاقه مندان کتاب قرارگرفت.
دوست عزیز! کتاب_باز فروشگاه نیست و هدف آن معرفی بازنشستگان اهل قلم و کتابهای ایشان است.صندوق بازنشستگی کشوری در زمینه خرید و فروش کتاب هیچگونه فعالیتی ندارد.
فایل راهنمای ارسال آثار