مادر شهید گازرپور
شهید علی گازرپور سال 48 در آبادان به دنیا آمد و بعد از نقل مکان خانواده اش به اهواز، در محله آسیاآباد بودند.. او که از کودکی به قرائت قرآن علاقه داشت، خیلی زود تبدیل به یکی از موفق ترین قاریان شهر اهواز شد. آرزوی شهادت/شهید
علی 16 سال بیش نداشت هرکه چهره اش را می دید پی به معرفت،معنویت،واخلاق ورفتارش می برد.
علی اهل نماز اول وقت،نماز شب وقرائت بسیار قرآن بود.او از قاریان برجسته اهواز بشمار می آمد،صوت بسیار زیبایی داشت که انسان را متحول می کرد،بسیار فکر می کرد و کم حرف بود.
روزی به من گفت:»دعاکن که در این عملیات شهید شوم وبیشتر دعا کن که شهید مفقود الاثر شوم. گفتم چرا مفقود الاثر؟ گفت دوست دارم مانند بی بی فاطمه الزهرا .س. گمنام باشم که شاید مورد شفاعت آن حضرت قرار بگیرم.
علی در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به شهادت رسید ومدتی هم مفقود الاثر ماند،البته من برای او همچین دعایی نکردم او خود لیاقت داشت. راوی: حاج منصور لووینه هم رزم شهید
حیا در نگاه/ شهید علی گازرپور یادمه عمه ی ما که جوان بود و،،،
هر گاه رو بروی علی که قرار می گرفت/علی احساس شرم می کرد و سرش پایین بود.! و نگاهش خیلی کوتاه بود...
به کوچکتر ها سلام می کرد،و در وجودش هرگز غرور و خود بینی دیده نمی شد.
مقطع راهنمایی بود ،ولی ایشان را برای مداحی به جبهه می بردند و نیمه های شب بر می گشت و این رویه ،غالبا ادامه داشت.
آغاز گر تلاوت ،صوت قران به روش احسن در منطقه و مسجد بود، و در این راه تلاش فراوانی کرد، که در سطح مقبول و ممتاز قرار گیرد...
علی رضا اصلی از بچه های لشکر قدس بود ، علی گازر پور الگوی خوبی برای او شد وبه تقلید از شهید قاری قرآن وبا صوت قران می خواند و مکبر مسجد شد با توجه به سن کمش از سجاده شهید علی استفاده می کند وبعد گذشت چند سال هنوز با ان سجاده نماز می خواند تا علی را فراموش نکند وشهید علی فراموش شدنی نیست بر تمام بچه های منطقه اثر مثبت گذاشت وراهی جبهه شدن مثل حسین ویسی که دوست او بود
ساده پوش، ساده گو و بسیار بشاش بود..و همیشه با واژه های مودبانه، جمع دوستان را گرم می کرد...دوستان، اسمشو گذاشته بودند،رادیو قرآن!..چون همه جا تکه های زیبای صوت قران رو اجرا می کرد..و با گفتن ..الله.ه ه ه .الله .. هم شارژ می کرد بقیه رو و هم شارژ می شد! راوی برادر شهید
همزمانی شهادت و تولد / شهید علی گازرپورساعت 30/4 صبح است مادر از خواب برمی خیزد ، حیران است ، خدایا تعبیر خوابم چیست ؟
نکند تعبیرش ..... سجاده را می گشاید و گریه ای که فقط ملائک شاهد بودند .17 سال پیش وقتی او را بدنیا آوردم ساعت 30/4 صبح بود آن سو موذنی از گلد سته های مسجد مردم را از خوابی ناز بیدار میکرد . و اینجا وقتی از درد به خود می پیچیدم دلم خوش بود که لحظه ای دیگر علی سفید برفیش را به آغوش خواهد کشید!
در آن لحظات همه خاطرات فرزند جوانش زنده شد . و دوباره راز خوابی که دیده بود فکرش را بسوی آن برد. در این اندیشه بود ،که دیدش بر طبقی از نور نشسته و ها له ای که از جنس بلور جوانش را در آغوش داشت . در آن لحظه صدایش کردم به من خیره شده بود ولی جوابی نمی داد فقط می خندید . دوباره به رفتنش ادامه داد با صوتی زیبا برایم قرآن تلاوت می کرد تا اینکه از مقابل چشمانم دور شد .
ساعتی بعد خبر آوردند که تعبیر خواب مادر صحیح بوده است :شهدا در قهقهه مستانه شان عند ربهم یرزقونند ))
ماداران شهداء خوب می دانند این خبر چقدر کمر شکن است خصوصاٌ برای مادری که فرزندش علی گازر پور است .
و مگر زهراء (س) را ندیدی که با پای برهنه بر بدن بی سر و عریان حسینش به روضه خواند مادر علی نیز وقتی شنید از هوش رفت..با این تفاوت که این مادر در تولد طفل علی خود،یگر روضه نخواند!
زیر تابوتش را گرفتم ، کمرم شکست دیگر خبری از صورت زیبای آن نغمه سرای عاشق نبود . یکی داد زد تابوت را مقابل محراب مسجد بنشانید می خواهند مرثیه بخوانند ،
در وصیت نامه اش گفته برایم از مصائب حسین ع بخوانید ، و اگر چشم بصیرت داری خوب میبینی علی نه ، همه شهداء بر این مصیبت گریه می کنند .مداح شروع کرد..از کجا؟ از اینجا که علی وصیت کرده برام این وصیت رو بخونید که...
اگر می خواهید بر من گریه کنید بیاد مظلومیت حسین ع بگریید ، آن موقع که در گودال کربلا آمد و فریاد زد آیا کسی هست مرا یاری کند؟!
..بالاتر از گلدسته های مسجد بر پارچه ای نوشته بود : شهادت قاری قرآن ، موذن نماز جمعه ، مداح و مرغ خوش الحان. علی گازر پور..تبریک و تسلیت باد. راوی برادر شهید
شهید علی گازرپور مداح ، موذن ،قاری و جزو نفرات اول در مسایقات قران- در مرحله کشوری و استانی بودند. ودر مسجد جزایری ماه های محرم قبل از حاج صادق اجرای نوحه داشتند.و ایشان را حاج صادق کاملا می شناسند:
اگر علی الان حیات ظاهری داشت، قطعا یکی از قاریان ممتاز کشور بود..بسیار فعال و پر جنب و جوش. خیلی خوب فوتبال بازی میکرد .آروم و ساده بود.در کلاس درس بر خلاف برادرش که کلاس رو بهم میریخت بسیار منضبط بود.اهل جماعت و نماز و موذن مسجد.وقتی خبر شهادت علی رو دادن جهت پیدا کردن بدن مطهر شهید به بیمارستانهای شهر رفتم.اثری از شهید نبود.حتی به سپنتا که اون زمان محل دریافت شهدا بود رفتیم.یک هفته دنبال علی گشتیم.چند تا کانتینر حمل شهدای مفقود بود باور کنید تمام کانتینرها رو بازدید کردم.شهدایی که یا سر در بدن نداشتن ویا هیچ هویتی ویا غیر قابل تشخیص.تا اینکه شهید در سپنتا پیدا شد.بعلت نوشتن اشتباهی یک رقم از پلاکش یک هفته معطلی...نمی دانم..چه سری بود در این تعلل،شاید او می بایستی کنار استاد شهیدجمالپور هم محلی و،همنشین باشد. و قبرش نیز همسایه ی او شود!
جهت دیدن پیکر مطهر همراه والد محترم شهید(سلمه الله) به بیمارستان امام رفتیم .تابوت رو آوردن میخواستن در تابوت رو باز کنن والد ایشان اول ممانعت کرد.ابتدا مقداری از در تابوت رو باز کرد خم شدم و آیه یا ایتهالنفس المطئنه را خواندم .
.....آری علی آن قاری خوش الحان با اون لباس خاکی آرام آرمیده بود....