این واکنشها فعالیت روح را در تشخیص و داوری در خصوص اشیاء در ارتباط با مفاهیم فطری که روح بهعنوان تصویر عقل در اختیار دارد بهیاد میآورد. (5، 3، 2) (همچنین نگاه کنید به بالا، فصل3) از این رو قضاوت زیباییشناختی چنین توصیف میشود: "به روح دستور داده شده است که زیبایی را بشناسد، آن توانایی خاصی است که برای قضاوت به او عطا شده است.... یا شاید (بقیه روح) به کمک سایر نیروهایش وظیفه قضاوت را برعهده دارند، بهصورتی که در آن (نیروی روح) و از آن صورت موجود در خودش برای قضاوت استفاده میکند، همچنانکه ما از یک خطکش برای اندازهگیری خط مستقیم استفاده میکنیم." (1، 6، 3) پس بهنظر میرسد که افلوطین کاملاً به ایده افلاطونی پایبند است که روح صورت زیبایی را در اجسامی که از ایده زیبایی برخوردارند تشخیص میدهد.
از نظر افلوطین روح نه فقط یک صورت و ایده را بلکه کل جهان معقول را بهخاطر میآورد: "روح در ذات خود همان چیزی است که هست، و با نوعی از هستی که از حقیقت بالاتری برخوردار است خویشی دارد، هنگامیکه چیزی را که خویشاوند اوست میبیند و یا اثری از آن را مشاهده میکند شاد میشود، و به جنبش میآید و با آن ارتباط برقرارکرده خود و آنچه را که به آن تعلق دارد را بهخاطر میآورد و آگاه میگردد."(6، 1، 2)
این یادآوری وجود معقول بهطورکلی (و نهصرفاً ایده زیبایی) بهنظر میرسد در رساله فایدروس افلاطون نیز وجود دارد. اما افلوطین از آن نتیجهگیری جدیدی میکند. اگر روح در تجربه زیبایی، واقعیت معقول را بهیاد میآورد، و اگر این یادآوری از طریق رابطه بین اجسام زیبا و موجود معقول ایجاد میشود، پس اجسام به اندازهای زیبا هستند که از حقیقت معقول برخوردار میشوند، یعنی از هر صورت معقولی نه فقط صورت معقول زیبایی.
"ما میگوییم که با برخورداری و بهرهمندی از صورت است که اینها زیبا هستند. زیرا هر چه فاقد شکل است و نمیتواند دارای شکل و صورت باشد، برخوردار از عقل و ایدهها نمیباشد، آن کلاً زشت و خارج از عقل الهی است." (1، 6، 2) صورت همان چیزی است که بدن و جسم را زیبا میکند و ما را وادار میکند به آنها بهعلت تشخیص وجود صور در آنها واکنش نشان دهیم.